۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

دریچه‌ی خودخواهی

خواسته‌ها و رفتارهای آدمی را می‌توان از پنجره‌ی خودخواهی نگریست. خودخواهی درخواستی برای رفع نیازهای خود است؛ خواه نیازهای مادی، خواه معنوی. گاه این نیازها در مقابل نیازهای دیگران قرار می‌گیرند و گاه در راستای آن‌ها که بر این اساس بین دو خودخواهی مثبت و منفی در نوسان است.

خودخواهی نقش بسیار مهمی در تعاملات اجتماعی بازی می‌کند و در واقع عامل اصلی در پایداری روابط است. اگر خودخواهی یک کل در نظر گرفته شود، دو جزء تشکیل دهنده‌ی آن توجه به نیازهای خود و غیرخود است. در ظرف خودخواهی هر چه توجه به نیازهای خود سهم بیشتری داشته باشد بار منفی خودخواهی بیشتر می‌شود.

در روابط “ساده”ی انسانی شرط پایداری، حفظ نسبت این دو جزء در محدوده‌ی نزدیک به یک است؛ به عبارتی حفظ منافع جمعی در کنار منافع فردی. با افزایش عمق رابطه شرط پایداری، افزایش سهم توجه به نیازهای غیرخود می‌شود، به عبارتی منافع جمعی بر فردی ارجحیت می‌یابند. بر این اساس در متعالی‌ترین رابطه، تنها جزء خودخواهی توجه به نیازهای غیرخود می‌شود. به عنوان مثال در یک رابطه‌ی عاشقانه، هر طرف رفع نیازهای خود را  به طرف مقابل وا می‌گذارد و خود را به طور کامل مصروف رفع نیازهای دیگری می‌کند. البته در روابط معبد و معبودی مانند رابطه‌ی والدین با فرزند از آن‌جا که یک طرف خود را صرف دیگری می‌کند اما انتظار دریافت پاسخی ندارد، پایداری نیاز به نیروی عظیم ایثار پیدا می‌کند.

در میان این دو خودخواهی مثبت و منفی، حالت سومی نیز وجود دارد که خودخواهی منفعل نامیده می‌شود و از تنهایی سرچشمه می‌گیرد. فردی که تنهاست از آن جا که با مسائل و مشکلات دیگران درگیری کمتری دارد، افکارش غرق در مشکلات خود است و بخش اعظمی از درگیری‌های ذهنی‌اش را اشغال می‌کند. این نوع خودخواهی در برخورد با دیگران براساس اخلاقیات و شخصیت فرد در کنار نحوه‌ی برخورد دیگران، به صورت خودخواهی مثبت یا منفی بروز می‌کند.

باید توجه داشت که خودخواهی مثبت یا منفی در روابط اجتماعی باعث بازتولید خودخواهی هم نوع خود می‌شود؛ به عبارتی تأثیر آن در روابط غیرخطی است. در واقع خودخواهی مثبت زیرساخت مورد نیاز برای برپایی اعتماد است و اعتماد خود زمینه ساز بروز خودخواهی مثبت می‌شود و بر عکس این قضیه در مورد خودخواهی منفی نیز صادق است.

همه‌ی این تعاریف برچسبی است بر رفتارهای انسان بلکه بتوان با درک بیشتر خود به درک بیشتری از دیگران دست یافت. در دنیایی که همه چیز براساس منافع تعریف می‌شود- از روابط ساده‌ی دوستی بین دو نفر تا روابط کشورها- بازتعریف کلمات به نحوی که مفاهیم مهجور پیشین را در قالبی جدید تعریف کند، اجتناب ناپذیر به نظر می‌رسد. دنیا دنیای ارتباطات است و کلمات جزئی غیر قابل تفکیک از آن، پس چه بهتر که با تعاریف جزئی از مفاهیم کلی زمینه را برای درک بیشتر فراهم کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر