۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

فاصله، رسيدن، لبخند

شايد اين فاصله را "بايد" پر كند... فاصله ي خواستن و رسيدن. روزگار در هم مي شكند دير يا زود ديوار غرور را و آن، لحظه ي آغاز پر شدن است... پلك هايي كه سبك بارانه بسته مي شوند بر روي سختي ها و خوشي ها...دستاني كه سبك بال لمس زيبايي ها رو مي جويند...



۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

"تو"ي سيال ذهن

از شايدها بايد گذشت، به بايدها نبايد تن داد، به لحظات كش دار آرامش اعتماد بايد كرد، حس جاري در دستان، هواي پاك نجوا، نفس نفس هاي آهنگين..."تو" آغازگر جمله ها و ياد "تو" جريان سيال ذهني...