
کاش "خوبی" خطابام نمیکردی
اما میدیدی که همه "خوبی"ام ازآن توست
کاش "دوستات ندارم"هایت خالی بود از تردید
اما جرعهای از احساس سرشارم مینوشیدی
کاش در نگاهات "زیبا" نبودم
اما در نگاهام می دیدی بازتاب "زیبا"ایهایت
کاش نبودی و نبودم آگاه از عشقات
تا چارهای برای "دچار"ات بیاندیشم
آه و صد آه که ندیدی
"من"ِ فراری از عشق
چگونه شکست پای فرارم
پی نوشت: مشغول مرتب کردن کتاب هام بودم که این شعرم رو از لابلای دفتر خاطرات ام روی یک برگ کاغذ مچاله و تنها پیدا کردم. با این که اون لحظه از لحظه های سخت زندگی ام بود، اما الان که به اون لحظات نگاه کردم و اون احساس رو به یاد آوردم، احساس پشیمونی و حسرت ندارم. خوشحال ام که این رو به اش ندادم